♥آران عزیزم ♥آران عزیزم، تا این لحظه: 12 سال و 14 روز سن داره
باران عزیزمباران عزیزم، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 1 روز سن داره

★آران و باران کوچولووووووووووووو★

براي تو كه در وجودمي عزيزم

سلام كوچولوي دوست داشتني من كه هنوز نميدونم دختري و يا پسر عزيز دلم ميدونم الان اندازه خرمايي عشق من  و قلب خوشگلت داره تو بدن كوچولت ميتپه و اين دفعه كه 11/3/92 ميشه من برم دكتر ميتون صداي قشنگشو بشنوم عزيزكم و تا اخر خردادم بايد صبر كنم تا جنسيتتو بفهمم اولين باريه كه دارم برات مينويسم باورت ميشه نميدونم چي بگم باورت دارم حست ميكنم خيلي قشنگ شايد خيلي جالب باشه چون براي خودم خيلي خيلي جالب بود چون تورو زودتر از آرانم حس ميكنم يه چند روزي هست كه زير دلم مثل نبض ميزنه حتي قلپ قلپ ميشه نميدونم چرا به اين زودي ولي خوب خيلي خوبه توي 10 هفتگي حس ميكنمت ولي بعضي وقتا يادم ميره كه تو هستي عزيز دوست داشتني من برات ناراحتم شاي...
30 ارديبهشت 1392

اولين پارك آران جونم-شيطنتاي شيرينش

سلام كلوچه من قربونت برم  جوجه شيطون خودم اول از همه بگم دلم طاقت نياورردو 4 شنبه بردمت دكتر كه گفت واي گلوش قرمزه قرمزه اب دهنشو قورت ميداه درد ميگرفته جيغ ميزده الهي بميرم برات بعد كلي دارو داد ولي نميدونم خوب بودي يهو اينجوري شدي كه  حالابهت داروهاتو ميدمو خدارو شكر خوبي بعدشم 4 شنبه دلم راضي نشد تنها با بابا بري و منم حاضر شدمو باهم رفتيم بيرون كه هوايي عوض كنيم رفتيم پارك و خونه ددي اينا و بعدش شام بيرون بوديم خوب بود و تو براي اولين بار اومدي پارك يعني قبلش خيلييييييييي اومده بودي ولي با وسايلا بازي نكرده بودي هر چند كه ايندفعه هم خودت نميتونستي بازي كني بهت كمك كرديم ولي خوشت اومده بود مخصوصا از الاكلنگ از ...
27 ارديبهشت 1392

عشق مامان ورودت به 14 ماه زندگيت مبارك

سلام ملوسك من وجود من نفس من كه وقتي بي حالي ناراحتي مريضي ميخوام بميرمممممممممم عزيز دلمممممممم امروز 13 ماهگيت تموم شد و رفتي تو 14 به سلامتييييييييييييييييي مباركه باشه عمرم به نظرم اين ماه خيليييييييييييييييي دير گذشت عجيبه هميشه بعد عيد زود ميگذره مخصوصا اوايلش حتي اين ماه كه خيلي سرمون شلوغ بود و سرگرم بوديم ولي خيلي دير بود انگار چند ماه گذشتهههههههه ولي 1 ماهم نشده بود به هر حال خدا رو شكر مراحل سخت و طاقت فرساييييييييييييييييي و رو پشت سر گذاشتيم خدارو صد هزار مرتبه شكر كه يادش ميوفتم حالم بد ميشه خدارو شكر ديگه اذيت شير نداري مگر تو ماشين يه كم اذيت كني ولي خدارو شكر خوب شدي شيشه هم بگي نگي ميخوري تو خواب بيشت...
25 ارديبهشت 1392

روزهاي واقعا سختي كه خدا بخواد داره ميگذره:(

اول از همه سلام به آران خوشگلمم پسر عزيز از شير گرفته خودممممم كه مريض و بي حال شده بود دوم از همه از دوستاي خوبم تشكر ميكنم كه جوياي احوالمون بودنوهستن شرمنده كه نيومدم بهشون سربزنم چون واقعاااااااا اين چند وقعته روزاي خيلي سختيو داريم ميگذرونيممم در اولين فرصت كه رو روال بيوفتيم از خجالت همه در ميايم حالا بگم از روزاي خيلي بدي كه پشت سر گذاشتيم البته يه ذره مونده از روزي كه كه از شير گرفتمت 6 روز ميگذره 2 روز اول خوب بودي ولي از شب سه شنبه و 4 شنبه حالت خيلي بد شد شروع كردي به بد قلقياي خيليييييييييييي بد و گريه و تب كل صورتت مثل لبو شده بود خيلي بد بودي همش گريه ميكرديو جيغ ميزدي البته درد دندونتم بود چون دائم دستت تو دهن...
22 ارديبهشت 1392

اولين روزي كه ارانم شير نخورد_اولين قدم هاي خوشگلش

سلام آران خوشگلممممممممممممممممممممم دردوبلات بخوره تو سرم كه شير نميخوري با اينكه بايد خوشحال باشم ناراحتممممم اول از همهههه بگم عشقم اولين قدم هاي خوشگلشو 15/2/92 برداشت وايسوندمت گفتم بيا 2.3  شايذم بيشتر قدم برداشتي خودتو پرت كردي تو بغلممممم ديروز روز اولي بود كه تورو از شير گرفتم كلا از شب قبلش اذيت كردي 2 خوابيدي 4 بيدار شدي با گريه فكر كنم واسه دندونته چون خيلي وقت بود شبا بيدار نميشدي ايندفعه فكركنم نيشت در بياد خلاصه با بدبختي تا 5 كشوندمتو ديگه 5 صبحححححححح مارو از تخت اوردي بيرونو اومديم به عمو پورنگ ديد از همون موقع ديگه شير ندادم با هم صبحانه خورديمو  سي دي عمو پورنگ ديديدم منم چشمام قيلي ويلي ميرفت ت...
17 ارديبهشت 1392

ماماناي خوشگل روزتو مبارك با تاخيرر:)

               سلامممم فدات بشم كوچولوي نازم ببخشيد كه دير اومدم تبريك بگم به مامان مهربونم و مادر شوهر خوبم و همه ماماناي خوب و مهربون و دوستاي خوب و خوشگل مجازيمون از همه ي دوستاي مهربونمم بابت تبريكاي قشنگشونو لطف و مهربونيشون تشكر ميكنم اخه مهمون داشتم كلي سرم شلوغ بود ولي گفتم زودي بيام بنويسم تا دير تر نشده كاچي بعض هيچي خب                   نام تو رازي نوشته بر بال پروانه هاست            &nb...
12 ارديبهشت 1392

دردونه من كلي خوش گذروند

سلام قلمبه مامانننننن فداي لپاي خوشگلت برممممم فندقممممممم ما روز يكشنبه 8 برگشتيم اران جون كليييييييي شيطنت كردو اتيش سوزوند ما هم خوش گذرونديم ولييييييي بازم اران با مامان مرجان سر ناسازگاري در اورد يكمي اذيت كرد يه شب كه واقعااااااااااااااااا داغون شدم كلي گريه كردم دست خودم نبود ولي واقعا يهو بريدم اخه اران مامان تا كي ميخواد اينجوري كنه تا 4 صبح بيدار بود نه بيداري كه بازي كنه بيداري كه فقط جيغ بزنه و گريه كنه و غر بزنه و داد بزنه موقع خواب با اينكه چشماش بسته بود ولي نميخوابيد گريه گريه جيغ داد اصلا نميدونستم چيكار كنم استامينوفن دادم دوباره فردا صبحشم از 6 تا 8 داد و گريه كه به زور استامينوفن و ديفن هيدرامين خوابيد ك...
10 ارديبهشت 1392

فردا ميريم شمال

سلام عشق مننننننننن خوبي پسر خوشگل نازمممم عزيزدلم اول از همه يه تشكر ويژههههههههههه از خاله زينب مهربونو دوست داشتني مامان امير علي (پسرك شيطون)خوشگلم كه يه كادوي خوشگللللللللل براي تولد بهمون داد مرسي عزيز دلم مهربونمممممممممممممم دوستتون داريم زياددددددددددددد ايشالا كه خوشتون بياد بعدشم بگم كه چون امتحاناي بابا داره شروع ميشه و تا تير سرش شلوغه قراره بريم شمال تا قبلش يكم حال هوامون عوض بشه قرار بود امشب بريم ولي مهمون داريم دوستاي بابا ميان واسه همين فردا صبح زود ايشالااا بي حرف پيش با  يكي ديگه از دوستامون ميريم تا شنبه يا يكشنبه ايشالا شما خوب و اقا باشيو مامانو اذيت نكنييييييييييييييي  تازگيا ن...
4 ارديبهشت 1392

ماجراهاي ازمايش و پيدانشدن كفش:)

سلامممممم سلامممممممممممم تربچه مامانننننننننننن قربونت برم عروسك خوشگلمممممممممم بگم برات از امروز عزيزممممم اول از هم صبح پاشديم ديديم بابا از دانشگاه اومده با نون تازه چاييو دم كرده با سفره اماده براي ما كه صبحانه بخوريم منو بگو اينجوري شده بودمممممم بعد از صرف صبحانهههههههه حاضر شديم بريم ازمايشگاه براي ازمايشاي شما كلي ازمايش بود از خون بگير تا هپاتيتو كلسيمو تيروييدو كلي چيزاي ديگه كه دكتر ببينه همه چيز خوب باشه فقط سر ازمايش ادرارت بخاطر يه سري مسائل خنده دار كه بعدن براي خودت ميگم نتونستيم درست ازت بگيريم يه پلاستيك داده بودن بزاريم تو پوشكت ولي نميشد همش خالي ميموند اخرشم سرپاگرفتيمت هي اب سرد بگير رو پاهات اب ول...
1 ارديبهشت 1392
1